کد مطلب:106535 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

خطبه 150-اشارت به حوادث بزرگ











[صفحه 391]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است كه درباره فتنه ها و حوادث سخت آینده ایراد فرموده است: ابان الشی: با كسر همزه و بای مشدد هنگام آن چیز الربق: با رای مكسور و سكون با، ریسمانی كه دارای حلقه هایی است و چهارپایان را با آن می بندند. صدع: شكاف، شعب: شكاف را به هم آوردن، شحذ: تیز كردن، غبوق: هر چه در شب نوشند، قین: آهنگر، صبوح: آنچه در بامداد نوشند، (به چپ و راست می گرایند، و در راههای ضلالت گام برمی دارند و جاده های مستقیم هدایت را رها می سازند، درباره آنچه شدنی و آمدنی است شتاب می كنید، و آنچه را كه فردا با خود آورد دیر نشمارید، چه بسیار كسانی كه درباره چیزی شتاب می كنند كه اگر بدان دست یابند دوست داشتند كه به آن دست نمی یافتند، و چه قدر امروز به سپیده صبح فردا نزدیك است. ای یاران من! اینك هنگام فرا رسیدن آن حوادثی است كه وعده داده شده، و نزدیك شدن طلیعه فتنه هایی است كه بدانها آگاهی ندارید، هان! كسی كه از ما با این رویدادها روبرو شود، با چراغی روشنی بخش در میان ظلمات آن فتنه ها گام برمی دارد، و همانند شایستگان و نیكان رفتار می كند، تا گرهی از كار گرفتاری بگشاید، و اسیری را از بند برهاند،

و جمعیت فتنه گر را پراكنده سازد، و حق جویان پراكنده را گرد هم آورد، او در پشت پرده غیبت است، جویندگان اثر پای او را نیابند اگر چه بسیار پیگیری و جستجو كنند، سپس در گیر و دار این فتنه ها زنگار دل گروهی زدوده می گردد، و آبدیده و صیقلی می شوند، همان گونه كه آهنگر شمشیر را برندگی و صیقل می دهد، چشمانشان هر چه بیشتر به انوار قرآن روشن می گردد، و تفسیر آیات آن در گوش دلهایشان جا می گیرد، و در شامگاهان و بامدادان از جام حكمت و معرفت حق به آنان نوشیده می شود.) فرموده است: و اخذوا یمینا و شمالا... تا الرشد. این گفتار اشاره است به فرقه هایی كه در اسلام از راه راست كه مبتنی بر كتاب و سنت است، منحرف و گمراه شده به سوی افراط یا تفریط گراییدند، چنان كه آن حضرت پیشتر در این باره فرموده است: (راست و چپ گمراهی است و راه میانه راه رستگاری است)، و ما تفسیر این سخن را پیش از این بطور كامل بیان كرده ایم، مسالك الغی یا راههای گمراهی، دو طرف فضیلتها مانند حكمت، عفت، شجاعت، عدالت و فروع آنهاست كه زشت بوده و به آنها رذیله گفته می شود، و مذاهب الرشد یا راههای درست، عبارت از همان فضیلتهاست، طعنا و تركا هر دو مصدر یا مفعول مطلقند كه جا

نشین حال شده اند. فرموده است: فلا تستعجلوا ما هو كائن مرصد. این عجله و شتاب اشاره است به فتنه هایی كه پیامبر خدا (ص) از وقوع آنها در آینده، خبر داده است و آنها انتظار آن را داشتند، و در بسیاری از اوقات درباره رویدادهای مذكور از آن حضرت می پرسیدند، از این رو فرموده است: درباره آنچه شدنی است، و از وقوع آن گریزی نیست، و آماده و مورد انتظار است شتاب مكنید، و فتنه ها و حوادثی را كه فردا فرا می رسد دیر نشمارید. فرموده است: فكم من مستعجل... تا لم یدركه. این بیان نكوهشی است بر شتاب كردن و دیر انگاشتن آنها نسبت به فرا رسیدن آنچه به آنها وعده داده شده است مانند قول خداوند متعال كه (و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لكم...) واژه تباشیر در جمله و ما اقرب الیوم من تباشیر غد به معنای مژده و بشارت است، یعنی: چه نزدیك است امروز به مژده فردا، چنان كه در جای دیگر فرموده است:... ما اقرب الیوم من غد و یا فرموده است: و ان غدا للناظرین قریب (فردا برای بینندگان نزدیك است)، سپس نزدیك بودن وقوع فتنه هایی را كه وعده داده شده گوشزد كرده و فرموده است: اینك زمان وقوع آنچه وعده داده شده فرا رسیده، یا هنگام ظهور فتنه و آشوبهای موعود كه چگونگی آن

ها را نمی دانید نزدیك گشته است. فرموده است: الا و ان من ادركها منا... تا نظره. یعنی: هر كس از ائمه طاهرین (ع) از خاندان او، این فتنه ها را درك كند، و با این آشوبها همزمان شود، با چراغی روشنی بخش از میان ظلمات این حوادث خواهد گذشت، واژه سراج (چراغ) را برای كمالات نفسانی او كه با فروغ علوم و اخلاق فاضله راه حق را روشن می سازد استعاره آورده است و با واژه منیر آن را ترشیح داده است، این گفتار خبر از این است كه آن كس كه در زمان وقوع این فتنه ها قرار گرفته، و از خاندان اوست، از كمال معرفت حق برخودار، و از باطل جداست، و این حوادث شبهه ای برای او به وجود نمی آورد، و در صدق و صفای عقیده اش تاثیری نمی گذارد، او با پیروی از انوار هدایت حق تعالی بر صراط مستقیم گام برمی دارد، و به اصلاح اوضاع می پردازد، و هیچ چیزی او را از این راه باز نمی دارد، بلكه در این كار به راه پدران شایسته خود می رود، و به صفات فاضله و اخلاق كریمه ملتزم و متعهد می باشد، از این رو هر جا گرهی در كار است آن را باز، و مشكل شبهات مردم را بر طرف می كند، و قید شك را از گردن نفوس آنها می گشاید، یا این كه با دادن فدیه، اسیران را از بند رهایی داده و آزاد می

گرداند، همچنین گمراهیها را كه به هم پیوند خورده و نفوذناپذیر شده است تا آن جا كه ممكن است، دستخوش نابودی و پراكندگی می سازد و آنچه را از امور دین گرفتار نابسامانی و پراكندگی شده اصلاح، و رخنه های فساد و تباهی را مسدود می گرداند، او پنهان از دیده مردم است. پیگیر و ردشناس اثر پای او را نمی بیند، هر چند بسیار جستجو و پیگیری كند. به راستی ائمه اهل البیت (ع) در میان مردم همواره ناشناخته و مقهور بوده اند، كسی آنها را نمی شناخت مگر این كه آنها خودشان را به او معرفی می كردند، تا آن جا كه اگر كسی در پی شناخت آنها بود، و آنها نمی خواستند او آنها را بشناسد خود را به وی معرفی نمی كردند، من نمی گویم كه شخص امامان (ع) شناخته و سرشناس نبودند، بلكه منظورم این است كه كسی نمی دانست كه آنها صاحبان حق و به خلافت و ولایت امر سزاوارترند. فرموده است: ثم لیشحذن فیها قوم... تا آخر. یعنی: در خلال بروز این فتنه ها و آشوبها گروهی صیقلی می شوند، و به همان گونه كه آهنگر شمشیر را تیز و برا می كند و به آن جلا می دهد، زنگار تیرگیها از دل و اندیشه آنها زدوده می شود، و برای پذیرش دانش و حكمت آماده می شوند، واژه شحذ (تیز كردن) برای آماده كردن

افكار و اندیشه ها استعاره شده است و وجه مناسبت این است كه هر یك از این دو برای استفاده كامل و مفید مهیا می شوند، و این گروه مانند تیغ كه اگر بر چیزی وارد شود آن را می برد و تا عمق آن فرو می رود، در مسائل علم و حكمت فرو می روند. پس از آن امام (ع) این برندگی و آمادگی را تفسیر می كند و می فرماید دیدگان آنها به انوار تنزیل روشنی گرفته است، یعنی با تلاوت قرآن كریم، و تدبر در آیات آن، چشم بصیرت آنها برای ادراك حكمت و اسرار علوم آماده گردیده است، زیرا كتاب الهی مشتمل بر اینهاست، و یرمی بالتفسیر فی مسامعهم یعنی: تفسیر واقعی آیات قرآن از جانب امام وقت به آنها القا می شود، سپس استفاده و كامیابی آنها را از حكمت، و مواظبت آنها را بر فراگیری و حفظ آن، پس از آن كه قابلیت آن را یافته اند به غبوق و صبوح تعبیر فرموده است. این دو واژه استعاره اند زیرا معنای حقیقی آنها آشامیدن محسوس در اوقات مخصوص است و اینانی كه مورد اشاره اند و دارای قابلیت دریافت حكمت و علوم الهی هستند علمای امتند كه جامع كمالات نفسانی، و پویندگان راه خداوندند و كسانی می باشند كه از نظر آن حضرت و ائمه اهل البیت (ع) پس از او، پسندیده و پذیرفته هستند.

[صفحه 396]

امد: وقت، اشتیال: بلند شدن، ولیجه: رازدار، كسی كه از میان خانواده، و عشیره رازدار انسان است، رص الاساس: بنیان را استوار كرد، ماروا: حركت كردند. (دوران (نافرمانی و گناه) آنان به درازا كشید برای این كه رسوایی خود را به كمال رسانند، و مستوجب عقوبتها و دگرگون شدن نعمتها شوند، تا اجل آنها به سر رسید، و گروهی از این فتنه ها آسودگی یافتند، و دست از نبرد با آنها باز داشتند، اما همان خداپرستان و ایثارگران راه حق، برای پایداری و مبارزه با آنها بر خدا منت ننهادند و ایثار جان خویش را در راه او بزرگ نشمردند، تا این كه فرمان الهی به دوران این گرفتاری پایان داد، اینان در این هنگام آگاهی و بینش خود را با شمشیرهایشان حمل كردند، و به فرمان راهنمای خود، به پروردگار خویش تقرب جستند، تا این كه خداوند پیامبرش را به سوی خویش فرا خواند، گروهی به گمراهی نخست خویش بازگشتند، و راههای باطل و آرای فاسد، آنها را به هلاكت كشانید، و بر دوستانی جز خدا و رسول اعتماد كردند، و پیوند خود را با غیر از خویشاوندان پیامبر (ص) برقرار ساختند، و از كسانی كه به دوستی آنان فرمان داده شده بودند، دوری گزیدند، و بنای استوار دین را از جای

خود منتقل كردند، و در جایی كه شایستگی نداشت بنیان نهادند، آنها معادن همه گناهان، و درهای ورودی همه گمراهان، به وادی جهل و ضلالتند، آنها دچار امواج متلاطم حیرت و سرگردانی شدند، و به روش آل فرعون در مستی غفلت فرو رفتند، برخی تنها به دنیا رو آورده و از غیر آن بریدند، و دسته ای از دین جدا شده و راهی مخالف آن در پیش گرفتند.) این خطبه دنباله سخنانی است كه امام (ع) پیش از این بیان فرموده و سید رضی رضوان الله علیه آن را ذكر نكرده است، در این گفتار گروه گمراهی را كه بر مردم چیره شده و قدرت یافته، و خداوند نیز به آنها مهلت داده بود توصیف فرموده است. فرموده است: و طال الامد بهم لیستكملوا الخزی... تا حتی اذا. این سخن شبیه گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: (انما نملی لهم لیزدادوا اثما) همچنین (و اذا اردنا ان نهلك قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا). فرموده است: حتی اذا اخلولق الاجل. یعنی: تا این كه دوران آنها كهنه گردد، و این كنایه از سر آمدن روزگار آنها، و به پایان رسیدن مدتی است كه قلم قضای الهی برای آنها نوشته و مقدر كرده بود. فرموده است: و استراح قوم الی الفتن. این سخن اشاره به كسانی ا

ست كه از پیروان و یاوران حق به شمار می آیند، و از مشاركت در وقایعی كه در آخرالزمان روی می دهد خودداری كرده گوشه نشینی اختیار می كنند، سیتریح الیها، یعنی: درگیری مردم را با یكدیگر آسایشی برای خود شمرده صلاح خود را در بریدن از مردم و گوشه گیری و گمنامی تشخیص می دهند، و اشالوا عن لقاح حربهم یعنی: خود را از هیجانات جنگ دور داشتند واژه لقاح به فتح لام را برای جوش و خروش جنگ استعاره آورده است، و این به مناسبت شباهتی است كه با هیجان ناقه دارد. فرموده است: لم یمنوا. این جمله جواب شرطی است كه در اذا اخلولق الاجل می باشد، و درباره ضمیر یمنوا یكی از شارحان گفته است: كه به عارفان و خداشناسانی برگشت دارد كه در خطبه پیش، از آنان سخن گفته شده است، در این جا می فرماید: هنگامی كه دسته ای كه ذكر آنها گذشت در برابر گروه ستمگر و سركش، تسلیم شوند، و از جنگ با آنها كناره گیری كرده، فتنه آنها را وسیله آسایش و استراحت خود قرار دهند، خداوند متعال گروهی را كه به حكمت خود مخصوص گردانیده، و به علوم خود آگاه ساخته برمی انگیزاند، اینان به پا می خیزند و شكیبایی خود را در راه اجرای فرمان خداوند، بر او منت نمی گذارند، به جای بالصبر، بالنصر

نیز روایت شده است، یعنی پیروزی برای خدا را بر او منت قرار ندادند و فداكاری و از جان گذشتگی خود را در راه حق بزرگ نشمردند، تا این كه قضا و قدر الهی با پایان یافتن دوران این گروه ستمكار، و بر طرف شدن این بلای فراگیر موافق شد، از این پس این خداشناسان بینش خود را بر شمشیرهایشان حمل كردند، در این سخن نكته لطیفی است كه عبارت است از این كه آنها عقاید قبلی خود را برای مردم آشكار كردند، و به همراه شمشیرهای برهنه خود، پرده از روی اعتقادات خویش برداشتند، و این كار آنها مانند این است كه بصیرت و بینش خود را بر شمشیرهایشان حمل كرده اند، و همان گونه كه شمشیر برهنه از دید كسی پوشیده نیست، اعتقاد و بینش آنها نیز در نهایت پیدایی و ظهور است، برخی گفته اند بصائر جمع بصیرت، و به معنای خون است، و مراد این است كه در صدد انتقام برآمده و خونهایی را كه گروه ستمكار و سركش به ناحق ریخته اند خونخواهی می كنند، و مانند این است كه مطالبه خونهای مظلومان بر شمشیرهای آنها كه برای جنگ از نیام بیرون آمده، حمل شده است، مقصود از واعظهم امام قائم (ع) است. این نیز محتمل است كه منظور از ضمیر جمع در یمنوا و ما بعد آن گروهی باشد كه در قبال این فتنه و

آشوبها كناره گیری و آسودگی را اختیار كرده، و از جنگ با آشوبگران دست باز داشتند، زیرا از این جهت راه تسلیم را در پیش گرفته و از جنگ خودداری كردند كه به آنها اجازه قیام داده نشده بود، و به سبب عدم حضور ولی امر و قائم بحق، توان مقاومت در برابر ستمگران را نداشتند، و هم در آن هنگام كه در برابر اوضاع، روش مسالمت در پیش گرفتند و شكیبائی می كردند، از مشاهده منكرات رنج می بردند و دلهای آنها در سوز و گداز بود، و اگر پشتیبان و پناهی می داشتند در راه نصرت حق بذل جان را مهم نمی شمردند، تا بالاخره فرمان خداوند برای قطع مدت بلا و به سر آمدن دوران این گروه ستم پیشه فرا می رسد، و كسی كه برای یاری حق قیام می كند و مردم را به سوی آن می خواند ظاهر می گردد، در این هنگام این مردم اعتقادات درونی خود را بر شمشیرهایشان حمل و آشكار كرده، و به فرمان كسی كه در میان آنها ظاهر شده و پند دهنده و ترساننده آنها و مبلغ حق است، برای اجرای اوامر پروردگار قیام می كنند. در این توجیه ضمیر لم یمنوا به نزدیكترین مرجع كه قوم در جمله پیش است برگشت دارد. فرموده است: حتی اذا قبض الله رسوله... تا رجع. این بخش از خطبه منقطع از مطالب بخش قبلی است، زیرا این

قسمت تصریح دارد بر پایان گرفتن این جریان در زمان حیات پیامبر اكرم (ص)، و همچنین در بیان احوال مردم با او و پیش از او و بعد از اوست. و در سخنان پیش چیزی از این مطالب وجود ندارد، مگر این كه جمله من طال الامد بهم را كه در صدر بخش نخست خطبه است، بر گمراهان عصر جاهلیت و دوران پیش از اسلام حمل كنیم، در این صورت مفاد جملات بعد این است: تا این كه دوران این مردم به پایان نزدیك شد و گروهی از آنها با غارت و تاراج اموال دیگران، به ایجاد فتنه و خونریزی پرداخته و سود و آسودگی خود را در این كارها یافتند، و اشالوا عن لقاح حربهم یعنی: خود را برای جنگ آماده كردند، چنان كه ناقه با بلند كردن دم، اظهار آمادگی و جفت جویی می كند، و در این هنگام شائل نامیده می شود، به این ترتیب ضمیر لم یمنوا به صحابه پیامبر (ص) كه پیش از این در این خطبه از آنها یاد شده است برگشت دارد، همان صحابه ای كه هنگامی كه پیامبر اكرم (ص) در میان آنان قیام كرد، در ركاب او نبرد كردند، و شكیبایی خود را در برابر سختیها و كوششهای خویش را برای یاری حق بر خدا منت ننهادند، و نثار جان را در راه او بزرگ نشمردند، تا این كه قضای الهی بر پایان گرفتن دوران بلا و گرفتاری و

خاتمه یافتن سلطه كفر و جاهلیت جاری شد. اینان یعنی همین كسانی كه پیروزی خود را بر خدا منت ننهادند، بینش و اعتقاد خود را كه در آغاز اسلام پنهان می داشتند بر شمشیرهای خود حمل كردند، یعنی عقاید خویش را چنان كه پیش از این بیان كردیم آشكار ساختند، یا این كه از كافران خونخواهی كرده و انتقام خونهایی را كه از آنها ریخته شده بود از آنان گرفتند، و به فرمان پند دهنده خود كه پیامبر اكرم (ص) است فرمانبردار پروردگار خویش شدند. با توجیهی كه ذكر شد می توانیم این بخش خطبه را كه با جمله: حتی اذا قبض الله رسوله آغاز می شود دنباله بخش پیشین بدانیم. فرموده است: رجع قوم علی الاعقاب... تا آخر. بنابر مذهب طایفه امامیه، این سخن اشاره است به عدول صحابه كه خلافت را از آن حضرت و فرزندانش به خلفای سه گانه انتقال دادند، و بنابر مذهب كسانی كه خلافت آن سه را صحیح دانسته اند، محتمل است كه مراد آن حضرت از این گروه، آن عده از اصحاب است كه به جاهلیت خود بازگشت كرده، و در زمان خلافتش سر به طغیان برداشته و بر او خروج كردند، مانند معاویه و طلحه و زبیر و جز آنها كه مدعی شدند آنها به خلافت از آن بزرگوار و فرزندانش سزاوارترند، رجوع علی الاعقاب كنایه ا

ز این است كه این گروه از اوامر خداوند و پیامبرش سرپیچی كرده، و از اطاعت و انقیاد در برابر شریعت و وصیت پیامبر گرامی (ص) درباره خاندانش سرباز زده و از دین خدا برگشته اند، غالتهم السبل كنایه از این است كه حق و ناحق، در هم آمیخته، و راههای باطل، آنان را به سوی خود ربوده و به نابودی كشانیده است. مراد از سبل، راههای باطل، و نظریات فاسد و نادرست است، چنان كه در عرف مردم گفته می شود: اخذته الطریق الی مضیق یعنی: راه، او را به تنگنا كشانیده است، عبارت و غالتهم السبل هم از نظر مفردات جمله و هم از لحاظ تركیب، مجاز است، اما در مفرد برای این كه سیر آنها در راههای باطل از روی علم و دانش نیست، و چون نمی دانند كه در بیراهه گام برمی دارند بطور ناگهانی دچار نابودی می شوند، از این رو واژه غیله كه به معنای ترور كردن و به ناگهانی كشتن است مناسب حال آنهاست، اما در تركیب برای این كه نسبت دادن غیله به سبل نمی تواند بطور حقیقی باشد، زیرا ترور كردن و به ناگهانی كسی را كشتن تنها از ذوی العقول برمی آید. و منظور از واتكلوا علی الولائج یعنی بر خاصان خود اعتماد كرده اند، این است كه هر كدام از اینها در نظریه فاسد و رای نادرست خود، تكیه بر

وابستگان و دوستان خاص خویش دارد، و مقصود از جمله وصلو غیر الرحم این است كه پیوند خود را با پیامبر خدا (ص) بریده اند، حذف مضاف الیه رحم برای این است كه از نظر شنونده معلوم است، همچنین مراد از سببی كه مردم مامور و موظفند بدان تمسك جویند و نسبت به آن دوستی ورزند اهل بیت (ع) است، و این كه واژه سبب در مورد آنها به كار رفته برای این است كه آنها وسیله هدایت خلایق به سوی آفریدگارند، چنان كه پیامبر گرامی (ص) فرموده است: خلفت فیكم الثقلین: كتاب الله و عترتی اهل بیتی، حبلان ممدودان من السماء الی الارض لم یفترقا حتی یردا علی الحوض یعنی: دو چیز گرانبها در میان شما به جای می گذارم كه آن كتاب خدا و عترت من كه خاندان منند می باشد، اینها دو ریسمان كشیده از آسمان به زمینند كه از یكدیگر جدا نمی شوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند. در این حدیث شریف واژه حبل (ریسمان) را برای اهل بیت (ع) استعاره آورده است، و سبب در لغت نیز به همین معناست، و این كه امر به مودت و دوستی آنها شده به دلیل قول خداوند متعال است كه فرموده است: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا الموده فی القربی). فرموده است: و نقلوا البناء عن رص اساسه فبنوه فی غیر موضعه. این گ

فتار اشاره به این است كه امر خلافت را از آن حضرت و فرزندانش به دیگران عدول دادند، بدیهی است قطع صله رحم موجب خروج از دایره فضیلت عدالت، و دچار شدن به رذیلت ظلم است، همچنین عدم مودت و دلبستگی به اولی القربی یعنی خویشاوندان پیامبر خدا (ص) كوتاهی در تحصیل فضیلتی است كه در ذیل صفت عفت مندرج است، و نیز نقل بنای خلافت از محلی كه خداوند برای آن قرار داده بود، داخل در صفت زشت و ناپسند ظلم می باشد، سپس امام (ع) این منحرفان از جاده عدالت، و آلودگان به ستم و بیدادگری را به گونه ای كوتاه و فشرده توصیف می كند كه: اینها معدن هر خطا و گناهند، یعنی این ستم پیشگان برای ارتكاب هر گناهی آمادگی دارند و مهیای آن هستند، و گمان هر خطا و ناروا به آنها می رود، واژه معادن در جمله معادن كل خطیئه استعاره است، جمله ابواب كل ضارب فی غمره نیز به همین معنا و مفاد آن این است كه: اینان برای هر نادانی كه در طریق گمراهی گام برمی دارد، درهای گشاده اند، واژه ابواب را برای آنان به این اعتبار استعاره فرموده كه هر كسی بر اثر تیرگیهای جهل، یا به منظور القای شبهه فتنه ای بر پا كند، و در این راه از آنها كمك بخواهد، آنان همین درها را به روی او می گشایند

، و او را كمك، و رای فاسد او را تحسین می كنند، و با این كار خود چنین نشان می دهند كه آنها درهای رسیدن به مرادند، و او برای رسیدن به مقصودش باید از همین در داخل شود. فرموده است: قد ماروا فی الحیره. یعنی اینها در كار خود دچار شك و تردیدند، و چون راه حق را نمی دانند تا به سوی آن رو آورند گرفتار سرگردانی و حیرتند، و ذهلوا فی السكره یعنی فكر و اندیشه آنها در ظلمت نادانی و مستی بی خبری فرو رفته و در نتیجه سنت و روش آل فرعون را در پیش گرفته اند، این كه واژه (سنه) نكره ذكر شده برای این است كه پیروی آل فرعون را در برخی از شیوه ها دارند، و مراد از آل فرعون پیروان اوست. فرموده است: من منقطع الی الدنیا... تا آخر. این عبارت در بیان چگونگی روشها و شیوه های مردمی است كه از سنتهای آل فرعون پیروی می كنند، برخی از اینها از همه چیز بریده، و به دنیا رو آورده، و در لذات آن فرو رفته، و همه نیروی خود را در راه به دست آوردن آن به كار گرفته اند، برخی دیگر اگر چه از دنیا چیزی در دست ندارند، لیكن از دین جدا و با آن در تضادند، این قضیه نسبت به این دسته منفصله مانعه الخلو است، و محتمل است مانعه الجمع بودن این دو حال مراد باشد، و منظور ا

ز مفارق للدین كسی است كه به دنیا و خوشیهای آن رغبتی ندارد، مانند بسیاری از كسانی كه مدعی زهد می شوند و نسبت به دنیا اظهار نفرت و بی میلی می كنند و گمان دارند كه دارای مقام و مرتبه ای می باشند و حال این كه راه صحیح دین را نمی دانند و نسبت به آن نادانند، و ناآگاهی آنها به این كه چگونه باید در راه حق سیر و سلوك كرد آنان را از صراط مستقیم بیرون برده، و به جانب چپ و راست این راه كشانیده است. و توفیق از خداوند است.


صفحه 391، 396.